هوای دل ...

ساخت وبلاگ

تا آخر عمر درگیرش خواهم بود

و تظاهر میکنم که نرفته

و این روزی مرا از پا در خواهد آورد

این من هستم که فقط می دانم

کفش‌هایم کجای قلبم خانه کرده بودند

و من دیگر خوب نخواهم شد ...

هوای دل ......
ما را در سایت هوای دل ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chemistmemorie بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1402 ساعت: 15:59

کفشهایم پشت پایم را می زند آنها را به حال خودشان رها می کنم سرم را با رودخانه به ظاهر شفاف گرم می کنم تا سرما از نوک انگشتان پایم وارد نشوند وقتی قرار است نشود نمی شود می دانید می خواهم عمدا دیگر به زندگی روی خوش نشان ندهم میخواهم عمدا بیهوده تقلا نکنم میدانید آخر سرنوشت را یکبار می نویسند وقتی قرار است نشود نمی شود من اینجا در این نقطه از زندگی برای همیشه تسلیم شدم تسلیم کفشهایم و نبودنشان تسلیم تلاش های بی وقفه و نرسیدنهای بیشمار و من تسلیم شدم تسلیم زندگی و مرگ هوای دل ......
ما را در سایت هوای دل ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chemistmemorie بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1402 ساعت: 15:59

چه می شد اگر من به کفشهایم می رسیدمتمام کفشهایم سهم من می شدند و من در حاشیه خیابان با آنها قدم می زدم در جاده هایی که هیچ وقت تمام نمی شوند آنگاه که باران می بارید بگو تمام ماشینها خیسم کنند جاده با باران که هیچ با برف هم‌ تمام نمی شود اما رفتند بی آنکه خداحافظی بگویند که رفتن بی خداحافظی هم رفتن است رفتن بی آنکه نگاهم کنندکه رفتن بی نگاه هم رفتن است رفتن بی آنکه هم ره ام شوند چرا که رفتن تنها در نبودن نیست کاش کفشهایم زبان رفتن نمی دانستند و من به کفشهایم میرسیدم در همین جاده در همین حاشیه درهمین باران در همین برف در همین مه محو می شدم می دانید که من مدتهاست راه نمی روم می خواهم لااقل با این موی سپید سر کفشهایم کلاه نگذارم هوای دل ......
ما را در سایت هوای دل ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chemistmemorie بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1402 ساعت: 15:59